دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 76 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 36 |
مبانی نظری
در این قسمت، ابتدا به ریشههای هوش هیجانی و سپس به نظریههای هوش هیجانی مبتنی بر مدل توانایی مایر و سالووی (1990) و مدل های شخصیت گلمن (1995) و بار-آن (2004) پرداخته میشود.
2-1-1- منشأ هوش هیجانی
واژهای که تحت عنوان هیجان به کار برده میشود، شامل حالات ذهنی مختلفی از قبیل شادی، خشم، نفرت، اندوه، عشق و نظایر این است. هم چنین هیجان، تجارب آگاهانه از احساسات شخصی، برانگیختگی فیزیولوژیکی و فعالیتهای قابل مشاهده مربوط به آن تجربه است. از لحاظ لغوی، هیجان، «هر تحریک یا اغتشاش در ذهن، احساس، عاطفه، و هر حالت ذهنی قدرتمند یا تهییج شده» تعریف شده است (فرهنگ لغات آکسفورد،1994، ص 109).
سالهاست که هوش به عنوان یک ویژگی اساسی، در زندگی افراد مورد توجه بوده است. اما در آغاز مطالعهی هوش، بیشتر بر جنبههای شناختی آن همچون تفکر، استدلال و حافظه تأکید شده است. از آنجا که امروزه موفقیت افراد مستلزم تواناییهای عاطفی، هیجانی و اجتماعی است، مطالعهی جنبههای غیرشناختی هوش نیز اخیراً مورد توجه قرار گرفته است (ونگ و لاو[1]، 2003). اگرچه سابقهی بررسی رابطهی بین تفکر و هیجان به 2000 سال قبل باز میگردد، اما طی نیمهی دوم قرن بیستم مطالعهی علمی در این زمینه آغاز شد و مبادی لازم را برای گسترش مفهوم هوش هیجانی فراهم ساخت (مایر،2001).
سیاروچی، فورگاس و مایر (1383)، مطالعات روانشناختی در رابطه با هوش را از سال 1900 تاکنون به پنج دوره تقسیم نمودهاند، که در ادامه خواهد آمد:
دورهی اول (1969- 1900): در این سالها، پژوهشها دربارهی هوش و هیجان در حوزههای جداگانه صورت میگرفت (سیاروچی و همکاران،1383). از دیدگاه سنتی، هوش به معنای توانایی تفکر انتزاعی و تواناییهای شناختی تعریف شده و هیجانها به عنوان پاسخهای غیر قابل پیشبینی به محرکهای محیطی در نظر گرفته میشدند (رمضانی و عبداللهی،1385). البته در این دوره، ثورندایک[2] در سال 1920، برای اولین بار هوش هیجانی را که ریشه در مفهوم هوش اجتماعی داشت، مطرح کرد (مایر و سالووی، 1997). هم چنین وکسلر[3] در سال 1952، بر این عقیده تأکید نمود که عواملی غیر از هوشبهر وجود دارند که در افزایش بهرهوری و کارکرد افراد دخالت دارند (بار-آن،2004).
دورهی دوم (1970 تا 1989): در این دوره، پیشرفتهای بسیاری در زمینهی هوش هیجانی صورت گرفت (سیاروچی و همکاران، 1383). این تحولات بر ارتباط نزدیک هوش و هیجان تأکید نمودند (رمضانی و عبداللهی، 1385). در این دورهی جدید، محققان به دنبال یافتن این موضوع بودند که هیجان به چه چیزی اشاره دارد و چه زمانی بروز پیدا میکنند. بنابر نظر داروین، هیجان در بین افراد یک گونه، یکسان است و تظاهرات بیرونی، احساسات درونی افراد میباشد. در این زمان، اصطلاح هوش هیجانی به دلیل اینکه تعریف یا توصیف دقیقی از آن ارائه نشده بود، کمتر مورد استفاده قرار میگرفت. در واقع تعاریفی که از هوش هیجانی در دسترس بود، اشارهای اجمالی به آن داشتند و مفهوم آن را به طور واضح بیان نکرده بودند (سیاروچی و همکاران، 1383).
گاردنر به عنوان یکی از صاحب نظران هوش نقش بسزایی در شکلگیری مفهوم هوش هیجانی ایفا کرده است. وی اگرچه که تعریف واضحی از هوش هیجانی ارائه نکرد، اما معتقد بود که دو نوع هوش فردی یعنی هوش ارتباطی و هوش تفکری وجود دارد. در دیدگاه گاردنر، هوش هیجانی از ترکیب هیجان در این دو هوش فردی بهدست میآید (گاردنر، 1983). به عبارتی، توان دستیابی به زندگی احساسی، هوش هیجانی را تشکیل میدهد که بیشتر بخشی از شناخت کلی خویش و شناخت اجتماعی است که با یکدیگر ترکیب شدهاند. از جمله حوزههای دیگر در این دوره که به گسترش مفهوم هوش هیجانی کمک کرد، مفهوم نبوغ عاطفی است. از سال1980و قبل از اینکه مفهوم هوش هیجانی به طور کامل تشکیل شود، چند فعالیت دیگر باید صورت میگرفت. یکی از اینها، تعیین نظامی واحد برای جهت دادن به کارهای پژوهشی متفاوت بود که قبلا انجام شده و لازم بود این پژوهشها در مسیر تازهای به کشف ظرفیت ناشناختهی انسان کمک نماید. دیگر این که اصطلاح هوش هیجانی به نحوی واضح تعریف شود که دستیابی به شواهد تجربی دیگری برای حمایت از این مفهوم ضرورت داشت (سیاروچی و همکاران، 1383).
دورهی سوم (1990 تا 1993): در این دوره، مایر و سالووی از جمله کسانی بودند که بعد از گاردنر، سازهی هوش هیجانی را مطرح کردند. چارچوب اصلی هوش هیجانی، تعریف رسمی آن و پیشنهاد برای اندازهگیری آن، برای اولین بار در دو مقالهی مایر و سالووی طرح شد که در سال 1990 به چاپ رسید (مایر و سالووی، 1997). از دیدگاه آنها هوش هیجانی به توانایی فرد در شناخت هیجان خود و دیگران، توانایی تمایز قائل شدن میان هیجانها و استفاده از اطلاعات هیجانی در حل مسأله و تسهیل تفکر تعریف میشود (سالووی و مایر، 1990). هم چنین، آنها در سال 1993، در سر مقالهی مجلهی هوش، این موضوع را عنوان کردند که هوش هیجانی یک هوش اساسی است که تاکنون نادیده انگاشته شده است. این گفته، محققان را بر آن داشت تا به مطالعاتی جدیتر در این دوره بپردازند (مایر و سالووی، 1993).
دورهی چهارم (1994 تا 1997): در این دوره، رویدادهای غیرمنتظرهای رخ داد که منجر به گسترش بیش از پیش حوزهی هوش هیجانی شد. یکی از دلایل گسترش این مفهوم، نظر گلمن راجع به این مسأله است که وی، هوش هیجانی را در برابر مفهوم سنتی هوشبهر، به عنوان پیشبینی کنندهی قویتری برای موفقیت افراد به شمار آورد (گلمن،1995). در این زمان، اصطلاح هوش هیجانی با انتشار کتاب پرفروش گلمن رواج زیادی یافت و در اصلاحیهای که از طرف گلمن (1995) بر تعریف مایر صورت گرفت، هوش هیجانی به پنج حوزهی آگاهی هیجانی، مدیریت هیجان، برانگیختگی هیجانی، شناسایی هیجان دیگران و تنظیم روابط با دیگران اختصاص یافت. گلمن، هوش هیجانی را نوعی توانایی اکتسابی میداند که میتواند عملکرد افراد را بهبود بخشد. هم چنین کوپر و ساواف درسال 1997، در این زمینه بهرهی هیجانی اجرایی را مطرح کرده و معتقدند که هوش هیجانی ریشه در مفهوم سواد هیجانی به معنای دانش فرد در رابطه با ماهیت و علت هیجانهای خود دارد و مؤلفههای آن را تناسب هیجانی، عمق هیجانی و کیمیاگری هیجانی میدانند (شات، مالوف، هال، هاگرتی، کوپر، گلدن و دورن هیم[4]، 1998). بار- آن (1997) نیز هوش هیجانی را مجموعهای از توانمندیهای تأثیرگذار در مقابله با شرایط محیطی استرسزا، قلمداد میکند. بنابر نظر بار-آن (1997) هوش هیجانی از مؤلفههای هوش درونفردی، هوش بینفردی، انطباقپذیری، کنترل استرس و خُلق عمومی تشکیل شده است.
دورهی پنجم (سالهای 1998 تاکنون): در این دوره، ابعاد نظری و پژوهشی حوزهی هوش هیجانی بارها مورد اصلاح قرار گرفته است. هم چنین مقیاسهای جدیدی برای اندازهگیری هوش هیجانی تهیه و پژوهشهای بنیادیتری در این حوزه انجام گردیده است ( سیاروچی و همکاران، 1383). واژهی هوش هیجانی به دلیل این که از دو اصطلاح ناسازگار و مغایر با یکدیگر یعنی هوش و هیجان بهوجود آمده است، در ابتدا مفهومی غیر متعارف و ناهمخوان به نظر میرسد. برای بررسی این شبهه باید گفته شود که شناخت به فعالیتهایی نظیر حافظه، استدلال، داوری، قضاوت و تفکر انتزاعی اشاره دارد. هیجانها حیطهی دوم ذهن را تشکیل میدهد که در بر گیرندهی خود عواطف، احساسات، خلق و روحیه و سایر حالات احساسی مانند خستگی یا انرژی داشتن است که از نظر پژوهشگران زیادی این دو حیطه در تعامل با یکدیگر قرار دارند (یوسفی، 1382). طی دهههای اخیر، پژوهشگران مدلهای مختلفی از هوش هیجانی ارائه کردند که مدل مایر و سالووی (1997)، مدل گلمن (1995)، مدل بار-آن (2004) از مشهورترین آنها است. با اینکه در این نظریهها شباهتهای زیادی وجود دارد، میتوان از دو رویکرد در تعریف هوش هیجانی که عبارتند از رویکرد مبتنی بر توانایی[5] و رویکرد مبتنی بر شخصیت[6] نام برد.
در رویکرد مبتنی بر توانایی یا رویکرد غیرترکیبی، هوش هیجانی، به توانایی فرد در تشخیص، پردازش، بازشناسی و کاربرد اطلاعات هیجانی اشاره دارد. در این رویکرد، هوش هیجانی به عنوان سازهای عملکردی نامیده میشود که با آزمونهای عملکردی قابل ارزیابی است (قائدی، ثابتی، رستمی و شمس،1386). مدل ارائه شده از مایر و سالووی بر اساس این رویکرد است.
در رویکرد مبتنی بر شخصیت یا رویکرد ترکیبی، هوش هیجانی بر ترکیبی از مهارتها و ویژگیهای دیگری نظیر بهزیستی روانی، انگیزش و مهارت برقراری رابطه با دیگران تأکید دارد (سیاروچی و همکاران،1383). در این مدل، هوش هیجانی را نوعی صفت میدانند و آن را استعداد یا آمادگی رفتاری توصیف میکنند (قائدی و همکاران،1386). همچنین هوش هیجانی در این رویکرد شامل خودآگاهی در حیطهی عواطف و هیجانات است و ویژگیهایی را در بر میگیرد که از در سطوح پایینتر شخصیت قرار دارد (پترایدز و فارنهام؛ به نقل از یوسفی و صفری، 1388). مدل بار- آن و مدل گلمن، هوش هیجانی را بر اساس این رویکرد تعریف میکنند
[1] . Wong & Law
[2]. Thorndik
[3]. Wechsler
[4]. Schutte, Malouff, Hall, Haggerty, Cooper, Golden & Dornheim
[5]. ability-based approaches
[6]. trait-based approaches
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 54 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 38 |
1- Golemar , Diniel
2- e motional in teliqence
1- اندازه گیری هوش اجتماعی
1-Dalle
دسته بندی | پاورپوینت |
فرمت فایل | pptx |
حجم فایل | 138 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 23 |
اصلاحات آموزشی و همینطور محیط اجتماعی،تدریس حرفه ای در رومانی را به چالش کشیده است.معلمان باید در ارتباط با نقششان در اجتماع آگاه تر یاشند و همچنین باید با تقاضای زیاد جامعه نامشخص مقابله کنند.این فشار اجتماعی ،سبب بروز چالش های هیجانی و ریسک ها میشود.
معلم میتواند از طریق توسعه قابلیت های های حرفه ای و همینطور توسعه قابلیت های هیجانی خودش و دانش آموزانش ،بر این چالش ها فائق آید.
ََهوش هیجانی به عنوان هسته قابلیت هیجانی ،به عنوان ابزاری برای بهبود کیفیت زندگی و عملکرد افراد در کار شناخته میشود.معلمان،به عنوان حرفه ای هایی که در محیط توسعه انسانی فعالیت میکنند و مسئول آینده نسل کودکان زیادی هستند،بایدکیفیت هیجانی که آنها را برای عملکرد بهتر آماه میکند،را از خود نشان دهند.
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 12 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 3 |
پرسشنامه هوش هیجانی گریوز و برادبری
آزمون هوش هیجانی مورد استفاده در این تحقیق توسط برادبری و گریوز (2004) ساخته شده است و توسط گنجی (1384) ترجمه و اعتباریابی شده است. این آزمون شامل 28 ماده است که بر اساس مقیاس 6 درجه ای لیکرت نمره گذاری می شود، و چهار مولفه خود آگاهی، خود مدیریتی، آگاهی اجتماعی و مدیریت رابطه را می سنجد و یک نمره کلی هوش هیجانی نیز به دست می دهد. نمره بالاتر از 80 نشان دهنده هوش هیجانی بالا و نمره پایین تر از 60 نشان دهنده هوش هیجانی پایین است.
دسته بندی | مدیریت |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 62 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 50 |
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc
قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه
هوش هیجانی
تعاریف هوش هیجانی
تعاریف زیادی از هوش هیجانی از طرف اندیشمندان روان شناس مطرح شده است دانیل گلمن در سال 1998 در کتاب خود تحت عنوان کارکرد هوش هیجانی آن را اینگونه تعریف می کند: (هوش هیجانی توانایی درک و فهم هیجان ها و عواطف است به منظور تعمیم آن به عنوان حامی اندیشه ، شناخت هیجان ها و دانش هیجانی تا بتوانیم آنها را نظم داده تا موجبات رشد عقلی، عاطفی و هیجانی فراهم گردد (رضوانی، 1386).
هوش هیجانی یعنی تواناییهایی مانند این که فرد بتواند انگیزههای خود را حفظ نماید و در مقابل ناملایمات پایداری کند، تکامنشهای خود را کنترل کند و کامیابی را به تعویق بیندازد. همچنین به این معنی است که فرد حالات روانی خود را تنظیم کند و نگذارد پریشانی خاطر قدرت تفکر او را خدشه دار سازد، با دیگران همدلی کرده و امیدوار باشد (گلمن، 1380).
هوش هیجانی به منزله توانایی تشخیص، پردازش و مدیریت هیجانهای خود و دیگران تعریف شده است (مایر و همکاران، 2001).
هوش هیجانی مفهومی چند عاملی از تواناییهای شخصی و اجتماعی است که به ما در برابر مطالبات روزمره کمک می کند (سیاروچی و همکاران، 2001، به نقل از نوری، 1383). تواناییهای هیجانی شخص و اجتماعی کلیدی که ساختار عاملی هوش هیجانی را تشکیل می دهند به شرح زیر بیان میدارند:
* خود توجهی: توانایی ادراک و ارزیابی دقیق خود
* جرات مندی: توانایی بیان سازندهی هیجانات
* تحمل استرس: توانایی مدیریت موثر هیجانات
* کنترل تکانه: توانایی کنترل هیجانات
* واقعیت آزمایی: توانایی رواسازی عینی احساسات و افکار
* انعطاف پذیری: توانایی سازش یافتگی با افکار و احساسات در موقعیت های جدید
* حل مسأله: توانایی حل مشکلات شخصی و بین شخصی
* همدلی: توانایی آگاهی و فهم هیجانات دیگران
* روابط بین فردی: توانایی برقرار کردن روابط بهینه با دیگران
به اعتقاد آنها، علاوه بر این مولفهی کلیهی هوش هیجانی، مدل بار – ان پنج عامل دیگر را به عنوان تسهیل کنندگان رفتار هوشمندانه اجتماعی و هیجانی در بر می گیرد که عبارت اند از:
* خوش بینی: توانایی مثبت اندیشی و نگاه به نیمهی روشن زندگی
* خودشکوفایی: تواناییی و مدیریت رسیدن به اهداف و تواناییهای بالقوه
* شادکامی: توانایی احساس سرخوشی با خود، دیگران و به طور کلی زندگی
* استقلال: توانایی رهاشدگی از وابستگی هیجانی به دیگران و اتکا به خود
* مسئولیت پذیری اجتماعی: توانایی شناسایی خود به منزلهی قسمتی از گروه اجتماعی خود و مسئولیت در قبال آن (ساعتچی، 1376).
هوش هیجانی شامل چهار مولفه و بیست قابلیت است که عبارتند از :
1- خود آگاهی : از طریق شناخت عمیق عواطف ،هیجان ها و حالات روانی دیگران ، نقاط قوت و ضعف و توانایی ارزیابی صحیح از خود به دست می آید و به عبارتی در خود آگاهی شما هیجانات و احساسات خود را بخوانید و از آنها آگاه باشید . خود آگاهی به افراد اجازه می دهد تا نقاط قوت و محدودیت های خود را بشناسند.
2- خود مدیریتی : توانایی کنترل و اداره کردن عواطف و هیجان ها ، توانایی حفظ آرامش در شرایط بحرانی و استرس زا ، توانایی خود انگیزشی و ابراز منویات درونی است. به عبارتی خود مدیریتی توانایی کنترل عواطف و هیجانات و رفتارهای صادقانه و درست است. افراد با مهارت خود مدیریتی اجازه نمی دهند بدخلقی ها در طول روز از آنها سر بزند و می دانند منشاء بد خلقی ها کجاست و ممکن است چقدر طول بکشد.
3- آگاهی اجتماعی: افراد دارای این مهارت دقیقاً می دانند که گفتار و کردارشان بر دیگران تاثیر می گذارد و می دانند اگر تاثیر رفتارشان منفی باشد آن را تغییر دهند. یک نمونه از مهارت آگاهی اجتماعی همدلی است. همدلی یعنی توانایی ورود به احساسات دیگران یا توانایی درک احساسات کارکنان در فرآیند تصمیم گیری هوشمند فردی یا گروهی است.
4- مدیریت روابط: شامل برقراری ارتباطات، تاثیرگذاری، تشریک مساعی و کار گروهی است. از این مهارت می توان در جهت گسترش شور و اشتیاق و حل تعارضات استفاده کرد. مهارت های خود آگاهی و خود مدیریتی مربوط به حوزه فردی است اما مهارت های آگاهی اجتماعی و مدیریت روابط به چگونگی برقراری رابطه با افراد و اجتماع بر می گردد و بیشتر به توانایی افراد در حفظ صحیح روابط خود با دیگران می پردازند (سپهریانآذر، 1385).
دانیل گلمن نشان می دهد تقریباً 90 درصد علت تفاوت میان عملکرد مدیران برجسته و معمولی سازمان به هوش هیجانی آنها بستگی دارد. او در سال 1998 طی مقاله ای اظهار داشت تصور نکنید بهره هوشی یا هوشبهر (IQ) و مهارت های فنی خیلی مهم نیستند. بر عکس نقش آنها به عنوان استعدادها و ظرفیت های بنیادین از اهمیت بالایی برخوردارند. یعنی برای مشاغل اجرایی ضروری هستند اما برای اینکه رهبر برجسته سازمانی باشیم حتماً نیاز به هوش هیجانی بالا هستیم.
مطالعات مستمر ثابت می کند افراد باهوش هیجانی بالا در کارشان و روابط فردی موفق ترند که دلایل آن می تواند مربوط به عوامل زیر باشد :
1-رهبران سازمانی برجسته بودند.
2-به دیگران روحیه می دهند.
3-در کار گروهی هماهنگی بیشتری از خود نشان می دهند.
4-تضاد و اختلافات را می تواند تحمل و مدیریت کنند.
5-برای رسیدن به اهداف ، همکاری اثر بخش تری با دیگران دارد.
6-در مواجهه با تنوع ها ( نژاد ، فرهنگ ، ملیت ، جنسیت ) دیدگاه مثبت دارد.
7-میان هیجان و منطق تعادل برقرار می کند.
8-نسبت به احساست خود و دیگران آگاه و مطلع است.
9-در موقع لزوم با دیگران ابراز همدلی و همدردی می کند.
10-در مواجهه با فشار روانی انعطاف نشان می دهد.
11-خود برانگیختگی بالایی دارد.
12-در مشاغل فروشندگی موفق تر هستند.
13-می توانند رفتار دیگران را تحت تاثیر قرار دهند.
هیجانات منفی مانند خشم ،ترس و ناکامی را کنترل و جهت مثبت به آن می دهد.
تفاوت های فردی دیگران را به خوبی تحمل می کند (دادستان، 1378).